فرشته سیبیلو.

برای دومین بار گوشیمو گم کردم.

خانواده رفته بودن باغ، نمیدونم چی شد که یادشون رفته بود پمپ آب رو بزارن توی انباری.

لذا بنده مجبور شدم راه بیفتم برم سمت روستامون.

از راه رسیده و شام خورده و کمی استراحت کرده عزم رفتن با رفیق جانم را کردم. اومدم زنگ بزنم بهش دیدم گوشیم نیست.

گفتم یا خدا گوشیم کجاست؟ هرچی گشتم پیدا نشد. سریعا تلفن رو برداشتم و شمارمو گرفتم. ناگهان یه آقایی گفت بله؟!

در مدت کوتاهی آدرسشو گرفتم و طوری وانمود کردم که انگار اصلا گوشیم گم نشده و رفتم تا خانواده بهم نگن چقدر گیجی.

خونش اون سر شهر بود، وقتی رسیدم و دیدمش فهمیدم همون راننده سیبیلو مهربونه که گوشیمو پیدا کرده و برداشته.

سریعازنگ زدم به رفیق جان. به خانواده گفتم تنها نمیرم، با دوستم هستم.

اما رفیق شفیق ناز کرد. منم که دیگه حوصله اطفار ریختنشو نداشتم، تنهایی زدم به دل کوهستان. خب چی کار کنم وقتی نمیاد.

چشمای سنگینم رو با شمردن روستاهایی که از کنارشون رد میشدم باز نگه داشتم. ده ما هفتمین دهات کوهپایه ست و یه جورایی پشت کوه محسوب میشه.

وقتی رسیدم دیدم درب خونه‌ هم‌ باز مونده. پس خوب شد اومدم. سریعا پمپ رو وصل کردم به سیستم پایپینگ باغ و دو ردیف از درخت ها رو آب دادم. انقدر‌ هوا سرد بود که خواب از سرم پرید.

سه تا دونه از اون به های رسیده رنگ برگشته کندم و اومدم خونه.

( امشب دو تا دروغ گفتم.)

این دوست قدیمی هم فکر کرده قرار تنظیم شدش با من رو کنسل کنه و بره بدنسازی هرکول میشه‌.


مشخصات

آخرین جستجو ها