یکی از دوستان راجع به مدینه و غربت امام حسن پست گذاشته. یاد خاطره خودم افتادم.

سال ه‍شتاد و نه.

حدود ۱۲۰ تا جوون در قالب یک کاروان همسفر بودیم.

سه روزی بود که مستقر شده بودیم و راه هتل و حرم رو می رفتیم و میامدیم.

اما دریغ از یک قطره اشک.

هیچ کس حالش خوب نبود، همه یک غم بزرگ داشتن و غربت اونجا اجازه نمی داد حتی گریه کنند.

همه دوست داشتند اونجا رو ترک کنند و هرچه زودتر بر گردن ایران.

مدیر کاروان که وضعیت رو دید، از یک خطیب محترم دعوت کرد تا برای بچه ها صحبت کنه.

شیخ اومد توی سالن اجتماعات هتل، گفت سوال بپرسید تا جواب بدم.

نفر اول راجع به شکیات نماز پرسید، اما نفر دوم حرف دل بچه ها رو گفت و راه حل خواست. 

گفت آنقدر حجم غربت بالاست که همه دوست داریم برگردیم خونه، ما خیال می کنیم اینجا داره بهمون ظلم میشه.

حاج آقا یک ساعت و نیم صحبت کرد تا جواب این سوال دوستمونو بده.

گفت شما کار خودتونو انجام بدید. 

حاج آقا نقویان گفت شما بشید شیعه واقعی اهل بیت، گفت شما چند نفرتون صحیفه سجادیه خوندید؟ چند نفرتون هدف و زندگی امام حسن رو درک کردید؟ به جز ادعا کردن، چند نفرتون شیعه واقعی هستین؟!

شیخ راست می گفت. آخر اون مجلس، یک روضه اساسی خوند و همه از ته دل گریه کردن. زیارت واقعی ما از اونجا شروع شد. فهمیدم مثل ائمه غربت رو تحمل کنیم و کار خودمونو انجام بدیم. اما.

 

اما چند نفر ما شیعه واقعی اهل بیت هستیم؟!.


مشخصات

آخرین جستجو ها