دفاع این بنده خداست، یاد دفاع خودم افتادم.

خب یه سه چهار ماهی دیر شده بود، همین طوری که عمه هام الان می گن دیر شده پس کی زن می گیری، اون موقع ها هم می گفتن دیر شده، پس کی دفاع می کنی. کلا دیفالتشون همینه: دیر شده پس کی.!

بگذریم، روز دفاعم همه استادا اومده بودن، همه حضار هم نشسته بودن، من اومده بودم تو سالن زنگ بزنم به استاد راهنمام. بالاخره جناب پروفسور با بیست دقیقه تاخیر رسید و با هم رفتیم داخل و من یکهو رفتم پشت تریبون. انگار همه استرس های عالم ناگهانی اومد توی دلم. با نام خدا و تشکر از اساتید و حضار شروع کردم. چند دقیقه بعد که اولین کیک خامه ای رو  استاد داور داخل گذاشت توی دهنش، فهمیدم که بیشتر تمرکزشون روی خوردنه، پس راحت تر ادامه دادم.

بعد بیست و پنج دقیقه ارائه من، اولین سوال رو که استاد داور خارج پرسید، خیالم راحت شد و با یک خنده ملیح الباقی سوالات رو جواب دادم‌.

هعی، یه زمانی فکر می کردم دفاع، آخر دنیاست.

 


مشخصات

آخرین جستجو ها